dark light(:



مامان میدونی تو لجباز ترین و خرف گوش نکن ترین دختر دنیا رو داری

اما همین دختر لجباز تنها جای امن دنیا براش همین آغوش توعه تنها جایی که بدون قضاوت اطرافیان با ارامش گریه میکنه ، میخنده

مامان اما تو بهترینی همیشه بودی شاید خیلی لفظی بهم محبت نکنیم انا تو با رفتارات نشانم دادی چقدر عاشقمی

مامان خیییلییی دوست دادم❤


1حالم خوبه همه چی اوکی شد تقریبا

2امتحانا شروع شده و من مریض شدم پنجشنبه مسابقه بودم و اینقدر هوا سرد بود مریض شدم

و الان مامان و بابام هم مریض شدم:)))

ودقیقا مثل هممیم فقط من دوساعت زود تر مریش شدم و علاعم و من زود تر دارم بعد اونا:()

3خب مسابقه دوم شدم 800 متر

4یک هفتس باشگاه نرفتم:/

5اعتماد به نفسم دوباره بالا رفته و یه جورایی یاد گرفتم چه حوری باشم

زیادی خاکی بودن هم خوب نیست

و اینکه قول میدم زود به زود بیام:))

کریسمس مبارک:))))))))))))))))))))


احمق منم !
اعتماد کردم  به تو اره به تو ، تویی که گفتی خواهرمی گفتی کنارمی
اما تنهام گذاشتی عابرومو بردی
قول دادی !
قول دادی که نگی ولی گفتی اونم به همه
من چقدر احمقم که باز به تو اعتماد کردم و سعی کردم یادم بره دوسال پیش با من چیکار کردی
من چقدر ساده ام
چقدر تنهام!
چقدر احساس ضعف میکنم
خدایا خسته شدم
خسته!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
دلم یه دوست میخواد همجنس خودم !
از جنس سادگی



ﻣﻨﺘﻈﺮ " ﺑﺎﺵ ، ﺍﻣﺎ " معطل " ﻧﺒﺎﺵ !

 " ﺗﺄﻣﻞ " ﻦ ، ﺍﻣﺎ " توقف " ﻧﻦ !

" ﺻﺒﻮﺭ " ﺑﺎﺵ ، ﺍﻣﺎ " ﺑ ﺧﺎﻝ " ﻧﺒﺎﺵ ! 

" قاطع " ﺑﺎﺵ ، ﺍﻣﺎ " ﻟﺠﺒﺎﺯ " ﻧﺒﺎﺵ ! 

" ﺳﺎﺩﻩ " ﺑﺎﺵ ، ﺍﻣﺎ " ﺳﺎﺩﻩ ﻟﻮﺡ " ﻧﺒﺎﺵ ! 

" صریح" ﺑﺎﺵ ، ﺍﻣﺎ " ﺴﺘﺎﺥ " ﻧﺒﺎﺵ ! 

" ﺷﺘﺎﺏ " ﻦ ، ﺍﻣﺎ " ﺷﺘﺎﺑﺰﺩﻩ " 

ﻋﻤﻞ ﻧﻦ ! ﺑﻮ " ﺁﺭﻩ " ، ﺍﻣﺎ ﻧﻮ "ﺣﺘﻤﺎ ! 

" ﺑﻮ " ﻧﻪ " ، ﺍﻣﺎ ﻧﻮ " ﻫﺮﺰ ! "



همه گفتن بعد دیدنش گریه میکنی راستش خودمم هم باور کرده بودم که گریه میکنم

اخه من وقتی بهش فکر میکردم گریه میکردم چی برسه ببینمش

دیدمش خیلی عادی دست دادم حتی دلم نمیخواست  روبوسی کنم ولی زشت بود دیگه!

گریه نکردم و حتی دلم نمیخواست پیشش باشم تمام خاطرات بد جلو چشمام رژه میرفت از بدن کنارش فقط عذاب کشیدم


اینکه بین خواستن و نخواستن گیر کنی و مغز و قلبت همراهت نباشن خیلی بده از یه طرف وقتی نگاش میکردم میمردم از یه طرف وقتی به رفتارای این دو سال فکر میکردم کفری می- شدم . شاید هنوز اون بهم اطمینان خاطر نداده بود و اینکه ازش مطمئن نبودم شاید اگه خیالمو راحت میکرد بیخال رفتن میشدم

در حالی که داشتم موهامو شون میزدم تا حاضر شم یرم دانشگاه در زد و وارد اتاق شد

اماده شده بود انگار قرار بود جایی بره حسابی خوشگل کرده بود

نگاش کردم ابرومو بالا دادم و یه نگاه موشکافانه که دلم براش قنج رفت اومد جلو خیلی نزدیک شد تقریبا دیگه فاصله ای نبود اب دهنمو قورت دادم و زیر گوشم گفت:(وقتشه بفهمن که شوهر داری ودیگه کسی جرئت نکنه بهت نزدیک بشه)

ازش فاصله گرفتم حوصله دعوا نداشتم تو دلم گفتم بعد 2 ساااال ! حالا چرا!

لبخند زدم ، دوست نداشتم ناراحتش کنم پس سکوت کردم سوار ماشین شدیم کل راه سکوت بود و سکوت رفتم که ظبط رو روشن کنم که مانع شد !

گفتم:(چرا؟)

گفت:(میخوام صدای نفساتو بشنوم)

از تعجب دو تا شاخ گوزن در اوردم

-چی!!!!!!!!!!!!!!!

-تازه دارم میفهمم خدا چه فرشته ای بهم داده:)

-دیر فهمیدی! چون داره ازت میگیره

چنان رو ترمز زد که پرت شدن تو شیشه

-چتههههه!ترسیدم!

-بهار دیگه نگو ! دیگه نگو !خواهش میکنم ، به خدا جبران میکنم ، قسم میخورم

هیچی نگفتم دلم میخواستش ولی دیگه دختر 14 ساله عاشق که نبودم 23 سالم بود دلم برای ارزو هام میسوخت که ولشون کرده بودم

-چرا ساکتی ؟

-فکر میکردم!

- به چی!

- به تو!

-واقعا!

-اره

- به نتیجه رسیدی؟

-نه!

-خوبه:(

به در وورودی دانشگاه رسیدیم پیاده شد و همون لحظه دراغوشم کشد و من موندم و یه دنیا عشق

-.

.

 

.

.

.

.

.

.

.

 


-هیچ‌وقت آرزو کردی که کاش مردم رو راست‌تر بودن؟

‏+یعنی چطوری؟

‏-من احساس می‌کنم همه، خود جعلی‌شون‌رو نشون میدن. همه‌ی ما تو عمقِ وجودمون خراب و داغونیم. فقط،

‏بعضیامون می‌تونیم اینو بهتر از بقیه پنهون کنیم.

 ⁩

#‏⁧ما_تمامش_می‌_کنیم ⁩

 ‏#کالین_هوور


سلام به بیانی های عزیز!

عیدتون مبارک باشههه ایشالا امسال بهترین سال زندگی تون باشه^_^

خب خب امسال من سال رو با آبله مرغون شروع کردم و جای دشمنانتون خالی سوختم و درد کشیدم

حالا اشکال نداره ایشالا از این به بعدش رو میترم و حسابی درس می خونم

تمام چیزایی که قراره منو از درس دور کنه کنار گذاشتم 

فقط یه چیز بگم یخ نفر بود که گفتم فک میکنم عاشقش شدم

کشک بود از اون آدم متنفرم

حتی از خودم هم عصبانیم که بهش یه ذره رو دادم

خدا منو ببخشه چون دیگه تکرار نمیکنم 


سلام
میخوام حرف بزنم یه عالمه
حالم خوبه !
امشب نامزدیه مهدی همون که تمام عاشقنه های وبلاگمو برا اون مینوشتم
خیلی ناراخت نیستم راستش شاید همون ادم غلط که تو زندگیم اومد باعث شد من فراموشش کنم
دیگه چادری نیستم ! از اولش هم اشتباه بود، منو چه به چادر؟!
اون ادم غلط 1 ماه گم شده  خوب نگران بودم که چی شده دوستاش هم چرت و پرت میگفتن ، مثلا میگفتن از کشور قاچاقی خارج شده و
منم گوشیمو جمع کردم و اون نمیتونست به من زنگ بزنه فقط اینستا داشتم و بس که اونم از اینستا رفته بود
خلاصه بعد مدت ها گوشیمو گرفتم تو واتساپ بهش پیام دادم 
کلی دلتنگ بودیم گفت رفته انکارا تا با وکیلش حرف بزنه الان هم ایرانه و دوستش منو سرکار گذاشته

-------
عزیزترین ادم زندگیم شکست خورد برا اولین بار وارد رابطه با ادمی شد که ،پسره لاشی بود.
خیلی حالش بده همش گریه میکنه
پسره تواولین قرارشون.
خدایا ببخشش و بهش همون پاکی و نجابتو برگردون:(
نمیدونم چی بگم اروم بشه 
بگید چی بگم من بی تجربه ام

فعلا:)))
 

دلمون کبابه واسه بابا هایی که این چند وقته کمرشون شکسته!

دلمون کبابه واسه بچه هایی که گشنه سر رو بالش میذارن !

دلمون کبابه واسه آرزو هایی رنگارنگشون که هنوز هم خیلی از ما ها خیلی راحت میتونیم ارزوشونو برآورده کنیم .

دلم کبابه از نگاه حسرت بارشون!

من میرم و هیچ کس نمیتونه مانعم بشه، میرم با تمام هر چه دارم و ندارم 

هرکسی هم مسخرم کنه برام مهم نیست

چون من عاشقم،احساس میکنم خدا چندین ساله این عشق رو تو وجودم گذاشته!

حتما آخرش قشنگ تموم میشه حتی اگه این آرزو باعث بشه من تا آخر عمر تنها باشم

خدایا امیدم به توعه



سلام  خوبید؟

نمیدونم سریال برادر جان رو میبیند یا نه!!

کاری به اصل موضوع سریال ندارم ولی توی سریال یه جوری میگن داداش یهجوری براشون سخته داداش راز داداش رولو بده !

یه جوری میگن دنیا ینی داداش اخرت خدا!!!!!

راستش من ندیدم برادری ندیدم!

داداش خودم که همیشه همه جا در حال ضایع کردن من بود 

داداشای بابام هم تا از لحاظ مادی و مالی هه چی اوکی بود ، خوب بودن وگرنه همش دعوا بود

که این اخریه هم همه چی تموم شد

راستش نمیدونم چه جوریه که ما ها غریب پرست بودیم 

جلو غریبع خودی رو خرد میکردیم

---------------------

اقا تو این ماه رمضونیه شب بخوابم صبح درس بخونم ؟ یا برعکس؟!


تقصیر خودم بود از اول نباید باهاش دوست میشدم دیدیم سر m چه بلایی اورد ولی بازم کنارش موندم راستش خیلی دوستش هم نداشتم نمیدونم چرا موندم شاید به خاط الهه بود یا شاید هم ترسیدم وقتی برم پیش شکیبا مثل قبل باهام دوست نباشه!

اون یه جوریه وقتی نمره من بالا تر از اون میشه خخوب اون ناراحت میشه یا وقتی بفهمه تایم درسیم از اون بیشتره اخماش میره توهم !

از یه طرف میگه از زهرا بدم میاد فک کنم روم کراش داره ! از یه طرف همش پیش زهراست 

من اصلا نمیدونم منوو دوست خودش میدونه یا نه! تقریبا 9 ماهه جدی پیش همیم و پارسال ذر حد معمولی بودیم

خب خوبی S اینه که وقتی باهاشی میخندی ولی اون بیش از حد اعتماد به نفس داره و حتی گاهی با حرفاش اعتماد به نفستو مباره پایین!

خب اون خوشگله تاحدودی و قد بلندی داره 

اقا مگه دست منه که قدم 160 !!!!!!!!!!! حالا نباید که اینقدر مسخرم کنه!

اون عجیب غریبه تاحالا همچین دوستی نداشتم

بعضی وقتا احساس میکنماصلا براش مهم نیستم 

روز اخر مدرسه ها قبل عید همو رو بقل کرد واقعا توقع داشتم منو هم که دوستشم بقل کنه و خدافظی کنیم! ولی نکرد !

الهه رو بقل کردا !! ولی منو نه!

نه اینکه محتاج مقل اون باشم تا وقتی 7DBMرو دارم ولی حالم بد شد

پشیمونم یه حرفایی رو براش تعریف کردم ، یه حرفایی باید بین خودمون بمونه ولی S همه رو به مامانش میگفت

خب خوبه ادم باب مامانش حرف بزنه ولی قرار نیست راز دوستتو بهش بگی!/

کاش از اول میرفتم پیش شکیبا و اون اکیپ باحالش که هر هفته کنسرت ارش و مسیحن:))))

میدونی اکیپش مثل خودمن هنوز بچه ان دنباله چرت و پرت نیستن

ولی الهه وs واقعا رفتاراشون رو مخه ادمه

الهه رو خیلی دوست دارم ولی امسال همه تصوراتمو از خودش بهم ریخت ، امسال خیلی ها اینکا رو کردن

واقعا دلم میخواد بازم پیش دوستای خودم باشم و با اونا حرف بزنم و بی منتتتتتتتتتتتتت!

---------------




میدونی از تابستون که همه تفکرات بچگیم نابود شد من عوض شدم

به خاطر مامانم به خاطر بابام 

من دیگه عصبی نبودم .، اروم شدم . خیلی اروم

همه چیو توی خودم میریختم همه چی خوب پیش رفت و منم سعی کردم خیلی خوشحال نشون بدم و بگم قضیه برام مهم نیست تاااا شهریور

 از ضبح باشگاه بودم اومدم خونه یه دوش گرفتم  و با زهرا و بقیه دخترا رفتیم پاساژ سانا شام رو توی رستورانش خوردیم و بعدش رفتیم پارک تا 1 پارک بودیم و بعدش بابام اومد دنبالمو رفتیم خونه عمو مهدیم اونجا سر بحث باز شد دوباره  و دوباره عمو علی :((((( مهدی اونجا لود و من اصلا نمیخواستم گریه کنم 

ولی نتونستم هعس چشمام پر اشک میشد هعی میرفتم دستشویی هعی به دیواار زول میزدم تا اینکه زنمو گفت :( عمو علی ذلسا رو بغل کرد.) دیگه نشنیدم فقط گریه کردم با صدای بلند یه لحظه همه یه من نگاه کردن سرخ شده بودم مثل لبو هق هق بلنند مهدی ماتش برده بود مگه سارا هم بلده گریه کنه

اون شب گذشت و فرداش پیش 7dbmبودم حالم بهتر شد 

ولی گذشت تا مهر و من مریض شدم دکترا میگفتن واسه اعصابه و هزار تا قرص پیرزنونه بهم ادن که میخوردم رو هوا بودم

30 روز مریضی و مشکلات دخترونم 20 روز شد و دیگه رو به مووت بودم

ولی هنوز نمیتونم باور کنم چی شد

چرا اخه!!!!!!!!!!

مال دنیا چییییییییییییییههههههههههههه خدااااااااااااااااااااااااااا

من همون عموی قشنگو میخوااااااام میخوام ببوسمش  دلم برا سلام کردنش تنگ شده:(


حوصله درس خوندن ندارم انگار تو خلائم

یه حس عجیب و غریب دارم و خب یه ذره حس شیطونیم گل کرده اگه اون جوری که فک میکردم بشه براتون تعریف میکنم

چند تا فیلم دیدم که به نظرم خوب بودن و ببینید

Lalaland

me before you

to all the boys loved before

song to song

I tonya

the kissing booth

So Undercover

همشون خوب بودن به جز ترانه به ترانه

ولی عاشقانه بودن 

avengers رو دانلود کردم انیقدر ندا(manoto) ازش تعریف کرد و گفت کلی رکورد زده و توی پرفروش ها رکورد تایتانیک رو زد و رفته که رکورد اواتار رو بزنه:دی


نمیتونم بدون اون 

من عاشقم! دیشب وقتی دیدمش دوباره دلم لرزید برای هزارمین بار ولی این دفه فرق میکنه اینکه هیچ امیدی نیست چون اون الان همسر داره !

تو کل مهمونی یغضمو نگه داشتم از زور فشار از دیشب تاحالا گردنمو کتفمو نمیتونم ت بدم:(



خدایا چرا گذاشتی عاشقش بشم








میدونید چرا اینقدر میگم

چون اثراتش هنوز تو زندگیمونه 

بهنام ماشینم ۵۰۰ میلیونی خریده میگه عموهام بلد نبودن کار کنن

اخه بچه جون اون کاری که الان شما دارید میکنید حق خوریه که اینقدر براتون سود داشته 

اصلا داداش چیع؟!؟!

بیچاره بابام سهمش از اون کارخانه از همه  بیشتر داراییش کمتر چرااا؟!

چون همش میگفت اول داداشم ماشین بخره بعد من

اول داداشم خونه بخره بعد من.

بیچاره بابام 

آقا تهش قراره چی بشه من ازشون نمیگذرم  

ضرر مالی به کنار گند زدن این  چند وقته تو نظم زندگیمون

خدایا همین مونده بود بهنام بزادما شاخ بشه

به نظرتون اصلا براشون مهمه که دیگه تو جمع خانوادگی نیستن؟؟



بعد ظهر رفتم خونه عمو کوچیکم که با دلسا بازی کنم 

دعا دعا کردم که نباشه و نیاد و من نبینمش:(

3 تاشون خواب بودن زنمو شروع کرد بگه دیگه داشتیم بیدار میشدیم

عمو هم که هنوز لای پتو بود گفت دروغ نگو من که هنوز خوابم میاد ، سارا چرا اومدی:)))))))))))

منم گفتم دوست داشتم بیام دختر عمومو ببینم اصلا به شما چیکار دارم شما بخواب

تا اومد دوباره بخوابه مهدی و زنش اومدن

خندم گفته بود و گریه م 

چرا اومدن !؟
چرا با من اینجوری رفتار میکنه

( به خانواده سلام برسون)

کثافتتتت تو همونی بودی که هر روز حرف میزدیم و میگفتی ابجی به من همونی که تا نانوایی میرفتیم غیرتی میشد؟؟؟؟؟
لعنتت به ادما که تا وقتی بهت نیاز دارن خوبن:/


خب ایمان پپسر ع از بچگی یه جور خاصی دوستش داشتم 

همیشه یه غرور خاصی داشت 

ولی قلدره من بودم حرف حرف من بود

بچگی پایه بازی هم بودیم الان پایه حرف و دردودل خودش بعضی وقتا میگه سارا نمیدونم چرا با تو حرف میزنم و یه چیزایی رو فقط به تو میگم با اینکه میدونم تو قرار نیست خیلی خوب ارومم کنی( من توی اروم کردن یکی که حالش بده افتضاحم و فقط یه چیزی میگم که حالش بدتر میشه:/ اخه اصولا وقتی خودم حالم بده درموردش یه مدت به کسی نمیگم تا حالم بهتر بشه بعد تعریف میکنم)

 از وقتی بزرگ تر شدیم اگه من یا اون با جنس مخالف حرف بزنیم یا دوست بشیم اول به هم میگیم

ایمان نظرش راجب پسرا خیلی منفیه مثلا بهش میگم بابا طرف کیسه خوبیه ها 6 ماه ول کن نیست پول دارو ورزشکارو خوشتیپه 

سرشو ت میده چشاشو ریز میکنه میگه:(سارا نیتش شومهه)

و اون لحظه من میپاچم از خنده

پایه غیبت کردنه بعضی وقتا بهش میخندم میگم خوب خاله زنکیااا

.

محمد 

پسر عمومه حدودا 8 ماهه ندیدمش دیگه فقط گاهی تو اینستا حالم همو میپرسیم

خب پایه خاله بازیم بود محمد اصلا غرور نداشت برعکس داداشش

همیشه مواظبم بود 

یه بار با مهدی و عموم اینا رفته بودیم شمال ویلا عمو علی مهدی شروع کرد از عشقش بگه و اینا ناخوداگاه اشکم شروع شد(شانس اوردم لامپا تک و توک روشن بود)
محمد ذستمو گرفت دو تایی رفتیم لب دریا و یه دل سیر تو بقلش گریه کردم

دلم براش تنگ میشه گاهش

البته محمد خیلی منو میزد منم کف دسته عموم میذاشتم و یه کنک سابی از باباش میخورد:دی

.

حسین 

پسرخالمه وحشتناک عاقل دیوونه و راز دار و مهربون و خیلیییی دوستم داره

پایه بیرون رفتن و دیوونه بازی به وقتش راز دار ترینه 

همیشه نگران و مواظبمه یه مخی واسه خودش و توی ریاضی فیزیک همیشه کمکم میکنه

یه بار خونه ما مهمونی بود منو محمد دعوامون شد یه محمد خوابوند زیر گوشم

حسین چنان محمدو زد که محمد فقط داد میزد غلط کردم سارا بگو بلندشه از روم 

حسین همین الان بهترینه

گاهی نمیدونم چه جوری محبتاشو جبران کنم واقعا

البته حسین پایه ترینه برا رفتن به کافه ها رستورانای گرون بالا شهر :دیییی



سلاام

نمیدونم چرا زهرا فک میکنه بهش حسودیم میشه

واقعا دوست ندارم برم کیش زندگی کنم ! تازه دلم برا اونا هم میسوزه که قراره برن تو یه شهری که پر از سکوته و هیچ کسیو اونجا ندارن:/

اصلا کار عقلانی نبود که توی این گرونی برن کیش زندگی کنن ( کیش همه ی قیمتاش 6 برابر تهرانه حتی اب)

و اینکه استوری میذاره و من بهش میگنم دلم برات تنگ مییشه واقعا دروغ گفتم

چون زهرا خونه بغلیه و من ماه به ماه نمیبینمش نه اینکه خونه مامان جون همین!!

زهرا همه چیو خیلی دیر تعریف میکنه یعنی درون گراست و بعد از یه مدت لبرییز میشه و میاد همه چیو میگه چند هفته پیش که اومد همه چیشو تعریف کرد 

من فقط نگاش کردم ، باورم نمیشد 

همه استدلالاش از زندگی عشق های مزخرفش باشن 

قبل از این که استدلالاش رو بهم بگه گاهی بهش حسودیم میشد

ولی حالا دلم براش میسوزه

همین!


خواب دیدم یه دختر به دنیا اوردم خوشگل و توپل و چشم ابی

ولی نمدونستم باباش کیه هرچقدر تو خواب فکر کردم مردی ندیدم

جالب اینجاست تو همین سن بودم و اینقدر خوابم واقعی بود و اینقدر تو خواب حس خوبی داشتم که خدا میدونه

صبح که پاشدم به مامانم میگم بچم کو؟:))))))))))))))))))

کلی خندیدیم 

نمیدونم تعبیرش چیه ولی توی خواب دوران حاملگیم رو هم یادم میومد:)

حس خوبی بود مادر شدن و اینکه یه بچه اینقدر دوست داشته باشه

.


.

.

.

 چرا من از این خوبا میبینم!؟
به نظرتون تعبیرش چیه؟




سلام دوستان

دو ساله دارن وبلاگ می نویسم میدونم بلاگر افتضاحی هستم^_^

و میدونم ۲ ساله دارید غرر غرای منو تحمل میکنید

ازتون ممنونم که حتی تو بد ترین شرایط هم منو تنها نذاشتید 

حتی گاهی ۲ ماه شد نیومده بودم و شماها کلی پیام به من داده بودید و حالم و پرسیدید ^_^

نمیدونم چه جوری تشکر کنم امید وارم بازم با هم باشیم بهتر و صمیمی تر

تولد وبلاگم مبارک ❤


سر من داد نزن خب

ببین مطمئنن برای رسیدن به یه چیزی داری فریاد میزنی ،ولی این براتو نتیجه عکس داره

اینکه منو دیوونه میکنی هیچی

اینکه به حرفت گوش نمیدم به کنار

اینکه لج میکنم بد تر هم هیچ

و اینکه گریم بند نمیاد دیگه به کنار

و در اخر باید بیای منت کشی هیچ

که من هم نمیبخشمت تا یه هفته بگذره

پس داد نزن این یه پیشنهاده خب

------------------

وقتی یه نفر تو روزای سخت که بهش نیاز دارم نیست

میخوام کلا نباشه

وقتی من اینقدر داغون و خسته یه جا افتادم و اون اصلا یادش نیست سارایی هم هست پس بهتره دیگه نباشه

با اینکه نبودش ازارم میده 

دلتنگی داره 

درد داره

ولی دیگه نمخوام باشه



به نام خدا


یه پویش راه افتاده برای درخواست توسعه خدمات بیان به نام پویش درخواست از بیان برای توسعه خدمات بلاگ» که اولین بار در وبلاگ جناب فیشنگار  دیدم:)

تو این پویش سرویس های مورد نیاز خودتون رو در قالب یه متن با همین عنوان بیان کنید تا بلکه بیان نظری به ما بکنه:دی


اپلیکشن موبایل  اینکه خیلی از ماها گاهی با مبایل میاییم بیان وواقعا یه پست که میخوای بذاری پیر میشی پییر!(این جانب تنبل است)

 افزونه کروم و فایرفاکس تا در لحظاتی که در حال وبگردی هستیم مارو از اتفاقات وبلاگ مثل کامنت ها ، پاسخ ها و حتی لایک شدن مطالب مطلع کند!(ببین خیلی بده که ما نمیفهمیم کی لایکمون کرده!)

قابلیت نام بردن از سایر کاربران در پست و کامت و اون متوجه بشه واقعا خیلی نیازه یکی رو تگ کنیم حالا بیان فک نکنه میخوایم مثل اینستاش کنیما تازه اگه برنامه نویس خوب هم نداره خود افراد بیان همشون یه پا برنامه نویسن:دی

 قابلیت دیدن دنبال گنندگان بقیه وبلاگ ها 

. طراحی قالب های  همه قالبا تکراری شده

دعوت میکنم از

جناب اکلیف

جناب قدح

و تمام رهگذران:))) 


0


خب من همیشه تو بچگی موهام کوتاه بوده و خب هیچ وقت متوجه نشدم که موهام فره و همیشه فک میکردم حالت داره

ولی 2 ساله موهام بلند شده و تازه فهمیدم چقدر فرفریم 

مامانم میگه: (انگار هر روز موهات فر تر میشه !)و من بیچاره تر!

میگی چرا اخه مهدی از موهای فر بدش میومد نمیدونم چرا ولی من از اول که فهمیدم موهام فره ازشون متنفر شدم و همش وقتی از حموم میومدم در حال روغن زدن و انواع مختلف لوسیون های مو روزدن تا کمی صاف بشه و سشواررررررررررر:/

ولی خب دیگه خسته شدم دیگه حوصبه سشوار و اتو مو رو ندارم و توی مدرسه تا مقنعمو در میارم و میبینن من موهام فره کلی برام ذوق میکنن که سارا خیلی موهات قشنگههه!

و دیگه به جهنم که مهدی دوست نداره!:(

البته هرکاری میکنم دلم با موهام صاف نمیشه و میخوام کوتاشون کنم

بابام گفت:(کوتاه کردی موهانو خونه برنگرد)

نمیدونم چیکار کنم به مامانم گفتم تو رو خدا منو ببر موهامو کراتینه کنم :)!!!!

کلی دعوام کرد و گفت همه دخترا ارزوشونه موهای تو!

واقعا نمیدونم چیکار کنم:((



به نام خدا


یه پویش راه افتاده برای درخواست توسعه خدمات بیان به نام پویش درخواست از بیان برای توسعه خدمات بلاگ» که اولین بار در وبلاگ جناب فیشنگار  دیدم:)

تو این پویش سرویس های مورد نیاز خودتون رو در قالب یه متن با همین عنوان بیان کنید تا بلکه بیان نظری به ما بکنه:دی

اپلیکشن موبایل  اینکه خیلی از ماها گاهی با مبایل میاییم بیان وواقعا یه پست که میخوای بذاری پیر میشی پییر!(این جانب تنبل است)

 افزونه کروم و فایرفاکس تا در لحظاتی که در حال وبگردی هستیم مارو از اتفاقات وبلاگ مثل کامنت ها ، پاسخ ها و حتی لایک شدن مطالب مطلع کند!(ببین خیلی بده که ما نمیفهمیم کی لایکمون کرده!)

قابلیت نام بردن از سایر کاربران در پست و کامت و اون متوجه بشه و(واقعا خیلی نیازه یکی رو تگ کنیم حالا بیان فک نکنه میخوایم مثل اینستاش کنیما تازه اگه برنامه نویس خوب هم نداره خود افراد بیان همشون یه پا برنامه نویسن:دی)

 قابلیت دیدن دنبال گنندگان بقیه وبلاگ ها 

 طراحی قالب های  (همه قالبا تکراری شده)

دعوت میکنم از

جناب اکلیف

جناب قدح

و تمام رهگذران:))) 


0


مهدی زنگ زده بعد سال ها به من زنگ زده

میگه ساقدوشش بشم !این ینی صلح!!!

نمیدونم قبول کنم یا نه؟؟!!

از یه طرف چرا باید همچین چیزی از من بخواد !؟

چرا میخواد تو بهترین شب زندگیش من کنارش باشم تو آتلیه وباغو

میدونی مهدی خیلی خیلی از خانواده من خجالت میکشه 

خب با اینکه بابای اون هم کارخونه داره!!


رفتم خونشون راستش اصلا نشد که نرم آخرین روزی بود که عموم تهرانه
حالم خیلی خوب نبود نمیدونم چرا!
رفتم تو اتاق داشتم با دلسا خونه سازی بازی میکردم مهدی اومد تو اتاق سطل خونه سازی رو برداشت باهاش اهنگ میزد به دلسا گفت :(دلسا بزن سارا برات برقصه!)
من قیافم شبیه علامت تعجب شد !○_
بعد شروع کرد شونه هاشو ت بده گفت اینجوری دیگه دوباره من:o_0 بعد پاشد رفت بیرون
دم رفتن عموم و زنموم و زهرا شروع کردن به خدافظی من زدن زیر گریه دست خودم نبود منم فقط گریه میکنم سرخ میشم خلاصه دیدم مادربزرگمم داره ریز ریز اون گوشه گریه میکنه دلم سوخت حالا مگه گریه من بند میومد
رفتن ما هم نشستیم دوباره به بابا گفتم پاشو ما هم بریم دیگه ما هم پاشدیم خدافظی کنیم با مهدی دست که دادم دستمو کشید گفت نرید شما دیگه حالا بمونید یه ذره، منو دنبال خودش تا آشپز خونه برد منم با اون حال گریون گفتم به خدا اصلا حوصله قلیون و اینا رو ندارم بذار یه شب دیگه
شب اومدیم خونه ۲ بود خوابیدیم یهو گوشیم زنگ خورد !!ایمان بود ،رد تماس زدم گفتم حتنا اشتباه گرفته دوباره زنگ زد
با صدای نگران گفت :سارا ۳ تا آتشنشانی دم خونتونه یکی از طبقاتتون آتیش گرفته سریع مامانمو بیدار کردم
دیدیم بله طبقه ۲ و ۳ آتیش گرفته
خلاصه تا ۵ تو راه پله ها بودیم
پ.ن:چقدر اتشنشانا جذابن❤

پ.ن:مطمئن شدم که منو بچه میبینه

میترسم از دوری زهرا دق کنمممممم



قرار نیست وقتی طرف مقابلتون یه چیزی میگه که باب میلتون نیست هر چی از دهنتون در میاد بگید!!!

من دختر کم ظرفیتیم به خاطر همین وارد رابطه نمیشم و تعداد دوستام سالهاست تغییر نکرده !!

وپایه بیرون رفتنم یه نفره!!

متنفرم از ادمایی که قضاوت میکنن 

الان عصبانیم چون .


دیروز یکی از دوستام فوت شد 

سالم سالم بود مثل من قرار بود شنبه براش فیزیک توضیح بدم

تصادف کرده

یکی بهش زده در رفته 

حس بدی دارم 

همش اشکا میخواد بیاد پایین

اگه من بمیرم اینقدر غریبانس 

میشه اگه یه جوری فهمیدید من مردم ناراحت نشید 

میشه فقط بگید دختر خوبی بود

کدومشون از من ناراحتید؟؟

حتی. یه ذره؟؟

بهم بگید؟؟


راستش اصلا نمیتونم دیگه به هیچ پسری اعتماد کنم اصلا وقتی میگه دوست دارم خندم میگره 

ببخشید ولی بران غیر قابل باور شدن

مهر پارسال یادتونه مریض شدم ۲۰ روز من همش بیمارستان بودم

امسال هم همینجوری شدم

اصلا من هر موقع میخوام درس بخونم اینشکلی میشم

چ خبرا دوستان؟؟


سلام دوستان 

دلم براتو حسابی تنگ شده بود

مرس که حالمو میپرسیدید:/

خب میخوام بگم براتون از درسا

مدرسمو عوض کردم 

استادا خوبن و میتونم بگم عالینن ولی بچه ها مشکل دارن یه کم

مثلا یه هفته برا ازمون نخوندم انقدر استرس داشتم گفتم 5 نفر اخر کلاس میشم رفتم دیدم نفر 5 ام شدم فک کردک از اخر به اول زدن دیدم نه خیر در همین حد همه گند زدن

ولی خب میدونی دارم رو خودم کار میکنم از اول جدی شروع کردم و سعی میکنم درصدام پایین 50 نشه به جز زبان:/

خب معلم زیستمون رو خلی دوست دارم یه اقایی با قد 170 تا 180 دقیق نمیدونم و پزشکه پوست و موعه و درس دادنش عالیییه

معلم ریاضیمون از این بادی بیلدینگی هاست و خب درس دادنش عالیه و خب یه نمه خود شیفتس که رو مخم میره!

خلاصه همشون خوبن

این مدت فقط درس خوندم و تتلو گوش دادم اصلا لامصب جدیدا خیلی باهاش حال میکنم:))

و 1 ماهه هیچ جا نرفتم و حس پوسیدگی دارم 

به قول ایمان ( شبیه زامبی شدم)

دیروز بعد از 2 ماه تو تلگرام انلاین شدم یهو همون موقع رضا پیام داد 

واقعا نمیدونم باید چیکار کنم مخصوصا الان که گوشیمو فروختم و یه گوشیه دکمه ای دستمه

دلم براش میسوزه واقعا نمیخوام بازم دلشو بشکنم ولی واقعا تواناییشو ندارم باهاش باشم

پسر خوبیه یه نمه قپی میاد بعضی وقتا ولی خیلی حد خودشو میدونه 

:/

خب شما ها تعریف کنید ببینم ؟!

چه خبرا؟؟؟!!!


فکروشو نمیکردم یه روز این شکلی بشم

اینقدر ساده

تاحالا زندگی بدون تفریح رو تجربه نکرده بودم

تاحالا زندگی بدون مسافرت و . تجربه نداشتم

ولی الان دارم 

راستش الان بیشتر لذت میبرم اینگه درس بخونی و نتیجه میگیری خیلی شیرینه

بذارید یه چیزی بگم ادم توی عصبانیست یه چیزایی میگه که اصلا حرف دلش نیست پس به دل نگیرید

راستش امسال دوستای جدیدم خیلی شبیه منن

یکیشون هم مثل من یه شکست تو زندگیش داشته

اخرین روز مدرسه تو تابستون شبش میرفتیم شمال اخر شب دیدمش تا خود شمال اشک ریختم

ولی خدا رو شکر میکنم که من مثل دوستام کثیف نشدم 

با دنیا لج نکردم و یا 100 نفر نبودمو دل کسیو عاشق نکردم که بخوام ولش کنم که حرصم خالی بشه

خدا رو شکر واقعا:)

راستی من بخشیدمش همونی رو که بدی کرد همونی که روح پاکشو از دست داد اره من فهمیدم که یه روز بیدار شد و دیگه اون روح تو تنش نبود 

پس میبخشمش چون الان حال زندگیم خوبه :)

میبخشمش چون من تو این اتفاق بزرگ شدم درسته خیلی حساس تر و لوس بابا تر شدم ولی حس میکنم که بزرگ شدم و باز هم خداروشکر

همین که خدا خودش فهمید باید کیو وارد زندگیم کنه و کیو حذف و منم بهش اعتماد دارم:)))

برام دعا کنید:)


سلام دوستان نمیدونم چرا ولی نشد که برا همیشه برم انگار نمیتونم

خب اومدم دوباره کلی غرر بزنم از همه چی

خیلی خیلی تنها شدم دیگه میتونم بگم هیچ کسو ندارم

از دو طرف زهرا ها رو از دست دادم(یکیشون دختر عموم که کیش رفت)(یکیشون دختر داییم که ساریه) خب حرفام تو حلقم میمونه و گم میشه 

یادم نمیاد اخرین بار کی اینقدر تنها بودم!

خب اینم بد نیست خب خیلی بیشتر درس میخونم و خب بازم میگم نمیتونم وارد هیچ رابطه کشکی بشم حتی طرف اگه خودشو جلوم بکشه هم نمیشه

خب درسا بد نیست شاگرد سوم چهارم کلاسم:)

باید بگم که همه دارن باهام قهر میکنن از دوستام تا فامیل ولی واقعا نمیدونم باید چیکار کنم که اشتی کنن (راستش خیلی هم برام مهم نیست)

دلم براتون تنگ شده بود میدونم باور نمیکنید ولی تنگ شده بود دلم برا ادماییه که یه موقع بودن ولی الان نیستن هم تنگ شده

خب دو هفته اخر تابستون تعطیل بودم و خب باید بدونید که فقط گند زدم

گوشی مامانمو خورد کردم(باور کنید از روی عمد نبود یهو ول شد از دستم)

دل شیدم و خب بازم دست من نبود

فیلم دیدم این دست خودم بود خیلی هم کیف داد

و خب همین پر حرفی نمیکنم ولی دوستون دارم:دی


میدونی گاهی انگار هیچی نمیدونی گاهی خسته تر از اونی هستی که چیزی بدونی

و گاهی اونقدر نسبت به همه بی حس میشی که بازم نمیدونی داری چیکار میکنی!

خب خودمم خیلی نمیفهمم دارم چی میگم

خسته ام     نه! نیستم خسته نیستم فقط هنگم

راستش زیادی درگیرش شدم وحشتناک بهش اعتیاد پیاده کردم

اینکه 7 صبح تا 8 شب مدرسه ام و 13 ساعت نمیتونم صداشو بشنوم روانی میشم 

به قول مامامنم سال اخری داری گند میزینی

ولی به نظرم وابستگی خیلی هم بد نیست الان که نسبت به همه چی بی حسم یه نفر و این شکلی داشته باشم خیلی خوبه:)))

و من هرگز دیگه اون اشتباه گذشتمو تکرار نمیکنم و هیچی نمیگم به هیچ کس اونو مثل یه راز تو دلم نگه میدارم تا روزی به خودش بگم

 


میدونی کلافگی ینی چی!!!!!

خسته شدم از بس احساساتمو پنهان کردم

از بس حرف زدم از بس از حقم دفاع کردم همه میگن سارا قلدره سارا احساس نداره

اینکه به مامانم میگم عاشقم بهم میخنده(ینی چی اخه)

من یهو نابود میشما ااا

یهو میمیرم 

یهو لهه میشم

تنهام نذارید این شکلی.

میترسم بهش بگم بذاره بره

بهش بگم عاشقتم اونم نسبت بهم سرد بشه

ولی دارم میمیرم از نگفتنش

باید بگم حسموووووووووو

لعنت به این شرایط

 

----------------------------------

 

 

فقط بگم حق ندارید منو چیزایی که دوست دارم قضاوت کنید این که من همش اهنگای تتلو گوش میدم و همتون بهش فحش میدید و منو هم قضاوت میکنید من راضی نیستم اینکه من اهنگاشو گ.ش میدم چون ارامش میگیرم و ربطی نداره که حتما عقاید اون قبول داشته باشم:/


دوستم نداره حسش میکنم که نداره حسش میکنم لعنتییی:(.

انگار من هرگز نباید عاشق بشم

اون از کله که فقط کارم شده بود دعا کردن برای اینکه به عشقش برسه

اینم از این که دیشب کلی قران خوندم و دعا کردم که قهرمان جهانی بشه که شد ولی حالا جواب منو نمیده:(

میدونی چیه !؟

تو کوچه ما هم عروسی میشه حالا میبینی چی میشه:)


راستش خودمم نمیفهمم چمه!:(

من ریاضیم امسال خیلی خوبه ینی خوب بود چون رشتم ریاضی بود ریاضی فیزیکم خیلی خوبه 

تو ازمون گزینه 2 قبلی ریاضی و فیزیکم رو تو مدرسه اول شدم ولی خب بچه ها خیلی گند زدن

معلم ریاضیمون رو یه بار براتون گفته بودم از این بادی بیلدینگی هاست 190 هم قد داره و از همه مهم تر یه صدای خیلی ترسناک داره ولی در کل از دور که نگاش میکی جذابه ها ولی من بعد از هر بار دیدن این 2 ساعت گریه میکنم میگی چرا؟
به خاطر اینکه خیلی داد میزنه و عصبیه من رو صدای بلند واقعا حساسم و عینِ هو اسکلا سرخ میشم و تپش قلب میگیرم ازمون کلاسی هامم از استرس و ترس اصلا نمیتونم درست حل کنم دیگه بعد از گزینه دو که بچه ها رو کلی دعوا کرد یهو گفت سارا تو چرا 65 زدی منم ترسیده بودم هیچی نگفتم فقط چشام پر اشک شد و از کلاس که رفت بیرون گریه کردم !:(

دختره منفی زده بودااا عین خیالش نبود:(

چرا من اینجوری شدم اخه:((((((((

زیستم داره بهتر میشه از 10 ،20 درصد رسیدم به 40، 50 راستش من تو کنکور 60 بزنم کلامو میندازم بالا.

فیزیک هم که معلممون کلی روم حساب باز کرده و بهم قول داده که اگه همینجوری پیش برم  منو میاره پیش خودش کار کنم:دی

شیمی هم یه حد 50 و 60 گیره

ولی نگم از دینی وای از دینی که گند زده به تراز ازمونم:((


سلام بچه ها خوبید؟

اقا میخوام یه تغییراتی ایجاد کنم:)
اسم وبلاگمو اینا رو میخوام سفید برفی بذارم و کلا تم رو تو اون حالت ببرم

حالا چرا سفید برفی؟

چون جدیدا همه بهم میگن سفید برفی 

چون هم موهامو کوتاه کردم هم نمیدونم چرا اینقدر سفید شدم:/

نظرتون چیه؟؟


چرا داره اینجوری میکنه!؟
دیگه چی میخواد از زندگیمون واقعا !!

ببینم شما اگه 5 میلیارد بهت بدن حاضری انکار کنی خواهر برادرتو؟؟؟

اگه بهت بگن اگه گند بزنی تو زندگی خانوادت بهت 5 میلیارد میدیم!

حاضری؟؟؟؟؟؟

چقدر مال دنیا براتون ارزش داره!!!!!!!

فقط میخواستم بگم شاید یم ثانیه بعد زنده نباشید:(!

حالم داره بهم میخوره !:(.

میترسم از این دنیا چه جوری خدا رو یادشون میرههههههه؟؟

چطور میتونن شیطانی بشن !!؟؟

چطوری اخهههه لعنتییییییییییی چطورییییییییییی؟؟

چرا من همه اسطوره هام بعد یه مدت شیطانی میشن:((((


سلام

راستش نمیدونم آزمون رو چطور دادم هر چی تلاش کردم نتونستم وارد سایت بشم 

بابا گفته اگه ۳۰ درصد پیشرفت کنی میفرستمت بری کیش  

ولی اخه ترازم ۳۰ درصد افزایش پیدا کنه ینی بشه ۷۵۰۰ و خب این خیلیههههه

فکر نکنم بشه

اخه شیمی و زیستمو گند زدم:/

یه چیز بگم

نمیدونم چرا غ داره اینجوری میکنه چرا داره س زو درگیر یه رابطه عشقی میکنه میدونه س خیلی بی جنبس و مامانش خیلی گیره نمیفهمم چرا داره اینجوری میکنه 

حالم از روابط دوست پسر دختری و اینا بهم میخورهههه

به نظرتون چرا اخه؟!

حواستون هست که خدا هست

خدا داره نگامون میکنه:(

 


سلام

میدونید خیلی خستم خیلیییی

از همه چی از دزس و این شرایط زندگی

از بچه های مدرسه و دوستام از فامیلام و خلاصه همه چی

1-درسام خیلی زیاد شده به شدت با زیستم مشکل دارم و مثل خر تو گل گیر کردم  اقای ن خیلی ازم توقع داره و گفته باید فیزیکم رو بالای 70 بزنم:(

 

2- راستش م خیلی بچه خوبیه ها به نظرم یکم به کمک نیاز داره من دوسش دارم و خب با همه شرایطش هم کناز اومدم و خب جمعه با ف دعوتش کردم خونه

مامانم یکم با م مشکل داره ولی خب مجبوره کنار بیاد

ه رو دعوت نکردم راستش همش غر میزد و اینا چون با رل 3 سالش کات کرده و اینا بعد من تصمیم گرفتم کار خیر کنم کبابشدم و مثل سگ هفته پیش گریه کردم

تونم خیلی باهام بد حرف زدبا اینکه مقصر خودش بود من مجبورش نکردم  ح رل بزنه که من فقط گفتم پسر بدی نی

خلاصه منم دعوتش نکردم اونم باهام قهر کرده

 

3- محمد رضا پسر عموم رل زده همه فامیل رو بلاک کرده و تو بیوش قلب گذاشته بعد ایمان هم منو هاید استوری کرده بود منم بهش گفتم نکنه تو هم مثل محمد رل زدی

تونم قاطی کرد یهو که تو از کوجا میدونی اینا بعد دعوامو شد

والا احمق که نیستم شما دو تا اسکل ضایه اید

 

 

 

 

 

 

 

 

 

حالم خیلی بدههههههههههههههههه

خیی:(((


من دیگه نمیتونم با همه چی بجنگم 

خسته شدم دیگه تحمل ندارم 

دیگه بدنم طاقت نداره

اگه همین جوری پیش بره فک کنم سکته رو زدم

اصلا چرا من باید اینقدر با همه بجنگم

اصلا دیگه نمیخوام

وقتی دکتر میگه قلبت یه جوریه انگار همش تو در حال ورزشی همش رو ۱۲۰ شده

من ۴ روزه از دست درد دارم میمیرم

#دوست_دارم_غرر_بزنم 


سلام بچه هااااا

خوبید؟

سالمید؟

گفتم بیام یه خبر بدم که زنده ام و اینا یه وقت نگران نشید(اخه کی به تو فکر میکنه) ( عههه اینجوری نگو شاید یکی فکر کنه خوووو حالا) 

براتون تعریف کنم از گندایی که زدم و اینا

خب ماه پیش رفتم کیش پسره که راجبش باهاتون حرف زده بودم واینا رو دیدیم البته به همین راحتی ها نبودا چون که دوست رضا بود خب خودش بد بود

ولی دیدمش کاش نمیرفتم و نمی دیدمش چون حسم صد برابر شد و خب .

تنهایی کیش بودم و خب ازادی عمل زیادی داشتم  از شانس رضا پی ام دادو اینا که دلم برات تنگ شده اینا کیشی بیا ببینمت خب منم خیلی سر و خشک جوابشودادم که بیخیالم بشه و خب شد از بیوش معلومه:/

خلاصه من برگشتم تهران و دو هفته بعد به پسره گفتم که دوسشدارم خب الان میپرسید جوابش چی بود؟؟

خب هیچی واقعا هیچی نبود یکم مثل خنگا رفتار کرد یا شاید من ابلهم

خب دیگه مهم نی من عادت دارم تو قلبم با کسی که دوست دارم زندگی کنم

به مامانم گفتم راستش بهم گفت بسپر به خدا اگه اون بخواد حله

و یه چیز دیگه فقط به خاطر پسره رفتم کیش و خب با زهرا قهر بودم و خب فقط هم به خاطر پسره اشتی کردم چون خیلی بهم بر خورده بود ولی خب اینا رو هیچ کس نمیدونست(خب الان همه میدونن چون گقتی)( اینا خودین گیر نده)

---------------------

خب بریم سر درسا راستش اصلا حس نمیکنم گه کنکوریم و اینقدر درگیری و استرس هست که دیگه کنکور غوز بالا غوزه

و خب الان شمالیم و من نهایتا زور بزنم یه 8 ساعت درس بخونم اونم شبا

با صمیمی ترین دوست دعوام شد خب خیلی دوسش دارم ولی یهو مثل بچه ها میشه شوخیو جدی میگیره و قهر میکنه و اینا منم دیشب قاطی کردم:/

امممم میدونم تند رفتم


ما غرق شدیم درون سرابی که هرگز کسی به آن نرسیده بود

ما در دنیایی که یک روز کامل نمیتواند تو را شاد نگه دارد . نمیتواند یک روز کامل تو را نگران نکند زندگی میکنیم!

نمدانم اسمش را میتوان زندگی گذاشت ؟! ایا درون این زندگی اینده ای وجود خواهد داشت که بتوانیم گذشته مان را گویای حقیقت کنیم؟!

و میدانم همه مان خسته اسم ، خسته از تلاش های بدون ثمر ، خسته از خودمان از این همه بی توجهی به خالق از این همه ناسپاسی ما. از این همه دروغ و کثافت و نمی دانم سرانجام این سرآغاز زنذگی ما چیست!؟

 

.

.

.

.

.

.

.

.

.

 


تراژدی جذابی نیست این دنیا 
جنگ جنگ قدرته دیگه کسی نمیتونه فرق آدم خوب و بد رو تشخیص بده یا شاید این موضوع که کی خوبه و کی بده برای بقیه اصلا مهم نباشه شاید الان فقط مهمه کی قدرتمند تره!!
وقتی ادمای قدرتمند، قدرتمند تر میشن و ادمای ضعیف ، ضعیف تر و بین اونا جنگ برای زنده موندنه 
وقتی اینقدر دنیا بد شده که ما با مسخره کردن افرادی خوشحالیم و میخندیم و نمیدونیم چه بر سر غرور و اعتبار اون طرف آوردیم 
نمیدونم چرا دارم این حرفا رو میزنم اما اینو میدونم که هیچ انسانی در این دنیا زنده نیست و همه در حال تظاهرن
میدونی من میفهمم آدمایی رو که خیلی خوبن خیلی خوبن بعد دیگه نیستن یهو تبدیل به یه شیطان میشن ، اره ما باهاشون این کارو کردیم ما با بی تفاوتیم به دل پاکشون ما با بی لیاقتیمون اونا رو تبدیل به یه شیطان کردیم 
خدا ما رو ببخشه فقط
بیاید تمومش کنیم این دنیای پر از کثافتو
حداقل خودمون رو خوب کنیم محبت کنیم دل ادمای پاک و بی ریا رو نشکنیم اونا به طرف بد بودن هول ندیم 
یکم فقط یکم به جز خودمون به بقیه هم فکر کنیم یکم بزرگ تر فکر کنیم من حالم داره بهم میخوره

سلام سال تو مبارک ببخشید که دیر گفتم و بذارید پای درس خوندن واینا

* سال ۹۸ خیلی سال خوبی نبود شاید تعداد لبخند ها به ۸ نرسه ولی سعی خودمو میکنم که بکم

۱-هوا بوی بهشت میداد بزرگ ترین لذت دنیا از نظرم اون لحظه قدم زدن توی آون کوچه پس کوچه ها بود که بوی بهار نارنج میداد و با کسی که وقتی باهم میتوانم خودم باشم و حسابی درونم لبخند میزد

۲-پیدا کردن همین آدمی به عنوان دوست به موهوبت الهی بود و من یکی مثل خودمو پیدا کردم و آون لحظه خیلی خوب بود

۳-تو پانسیون که میفرستم تو نماز خونش نماز بخونیم و چادر سرمون میکردیم ولی شبیه مامان بزرگا میشدیم و نیم ساعتی میخندیدم و مسئول پانسیون با کلی غررر مارواز هم جدا میکرد و کاش اون روزا برگرده:(.

۴-اون لحظه ای که به خودم اومدم و دیدم ساعت هاست دارم بهش فکر میکنم حس کردم روحم دوباره تازه شده و من عاشق شدم

۵-اون لحظه ای که برای اولین بار دیدمش و سعی کردم به حوری وانمود کنم که ندیدمش تا صدام کنه

۶-لحظه‌ای که بعد از ۸ ماه دیدمش تو فرودگاه و دو ساعت دراغوش هم بودیم و اشک شوق ریختم

۷-اون لحظه ای که فهمیدم من میتوانم به هدفم برسم و فهمیدم خدا چقدر دوست داره و سر خوش تا صبح خندیدم

۸-بعد از آون اتفاق فکر نمیکردم دوباره جوابمو بده و ابهام حرف بزنه۲ولی نا آون شب تا صبح چت کردیم و من در دلم عروسی بود

ممنون از دعوتت آرام جانم:))


میدونی اینکه ادما حس میکنن منو میشناسن و با این شناخت مسخرشون منو قضات میکنن منو عصبی میکنه

من خودم خودمو نمیشناسم:/

۲  سال پیش به من لقب تنوع طلب دادن آدمآیی که دوسشون داشتم و دلمو شکستن 

بهم گفتن تاحالا آدم به تنوع طلبی تو ندیدیم هم تو دوست هم درس هم ورزشت تو همه چی

ببین اره من تنوع طلبم خب؟!

ولی حداقل اینقدر شعور داشتم که دله کسیو نشکنم اینقدر شعور داشتم که وقتی اعصابانی میشم بعدش عذر خواهی کنم :-)

لطفا یکم با انصاف باشید تو قضاوتاتون

من عاشق شدم دیگه دست خودم نی اگه شنیدید من چادری شدم دوباره بازم تعجب نکنید چون خیلی دوست دارم و اون آدم مذهبیه

من نمیخوام اذیتش کنم ولی نمیدونم چکار کنم:(.

 


میدونی چیه؟

بعضیا فقط بقیه رو میبینن ینی رفتارای خودشونو نمیبینن که چقدر زشت و حال بهم زنه:/

میدونی اینکه آدم یه هدف بزرگ داشته باشه و به خاطر اون هدفش از خانوادش دور باشه و سختی بکشه و حتی یه  کشور دیگه هم بره بازم ارزش داره اما میگم باید بسنجی هدفت واقعا ارزش این همه سختی رو دارههه؟

الان تو رفتی خب؟ ولی من میدونم به خاطر دوست پسرت رفتی حالا برا من شاخ شدی و حرف از هدف بزرگ میزنی:/

من نمیگم آدم بزرگی ام ولی دارم تلاش میکنم که باشم

پس دلم یه آدمی رو میخواد که بزرگ فکر کنه هدفش بزرگ باشه، نیاد به من بگه مرد برتر از زنه و این چیزای چرت و پرت 

کسی بر تره که تلاش کنه برای آرزو هاش 

آرزوی منو که میدونید؟!

اینو استوری کرده بودم

 


نمیدونم 
چیو؟!
همه چیو!
من ترسیدم خب اره ولی واقعا هیچ دلیلی برای ترس نداشت اون هیچی از من نداشت حتی عکس هم رفته بود از پروفایل تلگرامم برداشته بود که اصلا کاملا محجبه بودم و حتی یه تار موم هم پیدا نبودش و نمیتونست کاری کنه
و هیچ وقت هم ریکوئس اینستاشو قبول نکرده بودم فقط چون گفت هکت میکنم پیجمو میخواستم ببیندم که فاطی دستش خورد و وارد پیجم شد و الان نمیدونم چه غلطی بکنم
خلاصه من زود عادت میکنم الان دیگه اینستارو دوست ندارم 
اصولا هم فقط تتلو رو پیگیری میکردم و بقیه رو کاری نداشتم و الان یوتیوب هستش

راجب درسا هم بگم که آزمون سنجش نمیدم چون اعصابمو بهم میریزه 
نمیدونم چرا فیزیک و ریاضیم اینقدر خوب پیش میره ولی زیست رو درجا میزنم هر پنجشنبه ۶ ساعت کلاس آنلاین دارم و قبل کلاس آزمون میدیم من همش ۴۰ میزنممممم
خیلی عذاب آورهههههه :/

.

یه چیز دیگه 

دلم میخواد کلی فحش بدم میدونی چرااااا؟

چووون پراید شده ۹۰میلیونننننننننننن 

شت!!!!!!!!!!!

 


این ماجرا تهدید و اینا خب در آخر باید بگم اینم به تجربه بودش و خب خوشحالم یکی مثل فاطمه و حسین پیشمن و اگه اونا نبودن من سکته رو زده بودم

به عموم میگم میگه بده پسره عکسای منم فتوشاپ کنه اینا که ترس ندارهمن:/

خلاصه فعلا که هیچ خبری نیست ازش ولی من میدونم ضرر میزد اگه ایران بودش دهنش صاف بودش 

ولی خب اینکه نبود قضیه رو سخت کرد:)

پسره که دوسش دارم بهم گفت اینستا بدون تو صفا نداره من الان بمیرم خوبههههه:)))))


سلام دوستان

واقعا خسته شدم من همیشه سعی کردم هیچکسو اذیت نکنم ولی همه سعی میکنن یه جوری یه زخمی بهم بزنن 

چراااا؟

واقعا مگه چیکار کردم همیشه سعی کردم سرم تو کار خودم باشه به همه کمک کنم اما چی شد ها؟!

میدونی بهم چی میگه؟ !  . میگه بلاخره تو هم روزی از سنگ میشی 

من نمیشم من برای کارای بزرگی وارد دنیا شدم این چیزا باعث تغییر من نمیشه من هنوزم هستم 

سارا همیشه کمک میکنه حتی به ادمایی که ازش نفرت دارند

میدونی من شاخ نیستم فقط سبک زندگیم اینجوریه که میبینید 

اینستا هم تمام شد پیجمو کامل بستم 

چون خسته شدم از تهدید واقعا خستممممم

اوووف 

کاش پسرا یاد بگیرن تهدید کردن به دختر کار بیشورانه ایههههه 

من سپردمشون به خدا همیشه این کارو میکنم و همیشه هم خدا خیلی قشنگ جوابشونو میده 

حواستون باشه بعضیا رابطشون با خدا خیلی قویه! !


آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها